گرگ خواه سگ صفت

وقتی در شرایط قرار بگیریم گاهی از خود رفتار و مَنِشی مشابه حیوانات بروز می دهیم همیشه خصلت های گرگ را دوست داشتم اجتماعی زندگی کردن و رام نشدنی بودنش را ستایش کرده و میکنم اما وقتی به پشت سرم و با چشم اندازی کوتاه مدت می نگرم خود را رام نشدنی نمی بینم یعنی رام شده و آنچه از خود در ذهن داشتم شکست پس شبیه گرگ نیستم اما به گمانم به سگ نزدیکتر باشم چون وفادارم و البته پاچه هم می گیرم شاید که نیاز به زنجیری باشد برای بستن این سگ.

گاهی چون قناری با نهیبی سکوت پیشه میکنم و لال می شوم یا هم چون مرغ عشقی که به قفس خو گرفته و تحمل بیرون از قفس را ندارد می مانم، قفسی که با احساس خود ساخته ام ولی اثراتی هم از شتر در خود می بینم به همان نسبت سخت جان و لجوج.

مشام

هر نفسی که فرو میرود بوی توست

و چون برآید حسرت یاد تو


مشتاق

مشتاق که باشی یک قدم هم فاصله زیادی است.

دگردیسی

وقتی از نزدیک به موضوعی بنگریم تنها خود و سوژه را می بینیم و دستآورد احتمالی را نتیجه تلاش خود میدانیم، کافی است با دیدِ باز و از کمی عقبتر بنگریم، آنجاست که حضور دیگری را حس خواهیم کرد، برای رسیدن به ما باید از بخشی از من گذشت.

سر به مهرت می سایم

بی تو به سر نمی شود