من اگر جای تو بودم و تو اینقدر مرا دوست می داشتی سرِ شکرگزاری به پایت می نهادم یا که دست تو را که قفل شده در دستانم رهایش نمی کردم کلید چشمانم را در قفل چشمانت می چرخاندم تا باز نشوند هرگزـ به وقت رفتن اخرین نگاهم را در یاد نگه می داشتم تا خوراک روحم شود به گاه دلتنگی.

قدمهایت را می شمردم تا پیچ کوچه بعدی من اگر جای تو بودم قصه شیرین دگری می ساختم از فرهادم ارزو نمیکنم اما که تو جای من باشی و این همه سخت بگیرم بر تو.