میخوام فقط در مورد خودم بنویسم، اینم چندان مهم نیست که کسی میخونه یا نه ولی توی این یکسال و اندی که گذشت برای من اتفاقات جدیدی افتاده که بعضی باورهام را بهم ریخته و سعی دارم که با خودم روراست باشم تاچه حد میتونم را هم واقعا نمیدونم، اولین چیزی را که متوجه شدم یک باور غلط بود و اونم اینکه کسی نمیتونه تغییرم بده و این خیلی بهم صدمه زده، خیلی، الان حس میکنم دارم پوست میندازم و خیلی هم از این کار لذت میبرم مثل باغبانی که درختی میکاره و از رشد اون لذت میبره یا باز شدن یک غنچه گل، اینکه باعث و بانی این تغییر چه عاملی بوده مهم نیست و شاید هیچوقت برای کسی معلوم نشه جز خودم، خودِ تغییر یافته، خودی که بازم تغییر میکنه، فقط امیدوارم اینجا را با دنیای واقعی قاطی نکنن و یا نکنم