غار بی یارم آرزوست
برای دردِ نخندیدن حتی خنده هم دوا نیست.
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۱/۰۷/۲۹ ساعت توسط گرگ
|
در روابط انسانی به این گونه است که وقتی صید باشی برای بدست آوردنت تلاش می شود به بالان که افتادی دیگر انگیزه ای برای صیاد نمی ماند چه او به دنبال شکار دیگری است.
عدم پذیرش تعامل در یک رابطه و البته در حرف بسیار ساده بوده و شعاری بیش نیست چون هیچ کسی یافت نمی شود که یکجانبه مهرورزی داشته باشد مگر فرهاد های زاده ذهن شاعر.
گاهی چون قناری با نهیبی سکوت پیشه میکنم و لال می شوم یا هم چون مرغ عشقی که به قفس خو گرفته و تحمل بیرون از قفس را ندارد می مانم، قفسی که با احساس خود ساخته ام ولی اثراتی هم از شتر در خود می بینم به همان نسبت سخت جان و لجوج.